1 2 3 4 5 6 7
| خم زلف تو دام کفر و دین است
جمالت معجز حسن است لیکن
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
عجب علمیست علم هیات عشق
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
|
| ز کارستان او یک شمه این است
حدیث غمزهات سحر مبین است
که دایم با کمان اندر کمین است
که در عاشق کشی سحرآفرین است
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
حسابش با کرام الکاتبین است
که دل برد و کنون دربند دین است |